- ۱۴۰۴/۰۹/۰۵ ۱۳:۳۹
در اصفهان دهه ۱۳۰۰، کودکی متولد شد که تولدش بهانهای گشت برای بخشیدن روحی تازه به موسیقی ایران. نام این کودک جلیل شهناز بود؛ نوازندهای که بعدها با مضرابهای ماهرانهاش داستان زندگی را همراه با نوای تار، روایت میکرد. کسی که با بداههنوازیهای خود صدای تار را جاودانه ساخت.
اصفهان، شهر موسیقی و خانهای پرطنین
کوچههای آرام اصفهان، باغهای سرسبز و زایندهرود خروشان نخستین صحنههای زندگی جلیل شهناز بودند. او در خانوادهای بزرگ شد که موسیقی بخشی از زندگی روزمره آن هم نه به صورت سرگرمی بلکه به نوعی حیات بود؛ پدرش، شبانخان شهناز، تار میزد، سنتور و ستار داشت و خانهشان محل رفتوآمد موسیقیدانان شهر بود. عموها و دیگر اقوام نیز به موسیقی مشغول بودند و صدای کمانچه و تار تا سنتور و ستار، هر روز در خانه میپیچید. برای جلیل، موسیقی حضور همیشگی داشت؛ در گفتگوها، جمعهای خانوادگی و حتی سکوتهای خانه نیز با نتهای موسیقی ایرانی در هم آمیخته بود.
قدمهای نخستین با تار
از همان کودکی، جلیل شیفته تار بود و برادر بزرگترش، حسین، نخستین معلم او شد. این آموزش در بستر خانواده، ترکیبی از صمیمیت و آزادی خلاقیت بود. او نه تنها تکنیک میآموخت، بلکه موسیقی را به عنوان زبان زندگی تجربه میکرد. تار برای جلیل تنها یک ابزار نبود؛ دوست و همراهی بود که هر روز با او بزرگ میشد. ظهور جلیل در صحنه موسیقی، در سال ۱۳۲۸ با نوازندگی در رادیو اصفهان آغاز شد. استعداد درخشان او آنچنان به چشم آمد که نامش به سرعت میان موسیقیدانان پیچید و این حضور، نخستین گامهای حرفهای او را رقم زد. چند سال بعد، حدود سال ۱۳۳۶، به تهران دعوت شد تا در برنامههای رادیویی به عنوان تکنواز و همنواز فعالیت کند. جلیل شهناز، علاوه بر تار، در نواختن سازهایی چون ویولن، سهتار، سنتور و تنبک نیز مهارت چشمگیری داشت.خانواده و هویت هنری
در زندگی هنری جلیل شهناز، خانواده تنها یک تکیهگاه ساده نبود؛ بلکه یکی از ستونهای اصلی شکلگیری هویت او به شمار میرفت. فضای گرم خانواده، تربیت در اصفهان و ارزشهای هنریای که از کودکی در وجودش ریشه دوانده بود، دنیای او را شکل میداد. خانه کودکیاش مدرسهای بود برای زیستن با موسیقی؛ جایی که تمرین، عشق به ساز و روحیه تلاش در هم تنیده بودند. در چنین فضایی بود که جلیل آموخت چگونه میتوان با موسیقی به دنیایی سفر کند که در آن خیال رنگ واقعیت میگیرد. از نظر تکنیک نیز، دست راست جلیل شهناز با مهارت و تنوع در مضرابها از ریزهای پرقدرت تا درابهای شفاف، تغییر زاویه مضراب، ویبراسیونهای ناشی از فشار خرک، نوازندگی او را از این منظر نیز بینظیر کرده بود. همین ظرافت و دقت، صدای تارش را متمایز میساخت و هر مضراب، جلوهای از خلاقیت و دیدگاه منحصر به فرد او نسبت به موسیقی بود. شهناز فقط تار نمینواخت؛ هر قطعه و هر بداههنوازیاش روایت سفری بود به جهانی ناشناخته که تنها او میتوانست آن را ترسیم کند. دقیقاً به همان شکلی که پرویز یاحقی درباره او چنین میسراید:
«یک عمر توان به ساز دمساز شدن.... وز ساز نواختن سرافراز شدن.... صد سال توان به تار مضراب زدن.... اما نتوان جلیل شهناز شدن»تار و بیان زندگی
یکی از آثار برجسته او، «عطر افشان»، تجلی سفر درونی جلیل شهناز است؛ سفری که در آن تار با بداههنوازیهای پرشور در دستگاههای مختلف، روح موسیقی ایرانی را به تصویر میکشد. هر گوشه و هر نغمه، شنونده را به جهانی پر از عشق و شور و وجد زندگی میبرد. عشق ناب و شور بیپایان در بداههنوازی چهارگاه دشتی به اوج میرسد؛ جایی که هر مضراب، گامی است به جهانی که نسیمی جانبخش در آن میوزد و روح را نوازش میدهد.تار برای شهناز تنها یک ساز نبود بلکه زبان دل او بود. زبانی که از زیباییهای اصفهان، از شکوه میدان نقش جهان، تابش ملایم نور خورشید بر روی کاشیهای آبی مسجد شیخ لطفالله تا صدای آب و جلوههای کاخ عالیقاپو سخن میگفت. از دقیقه سه و بیستوهفت ثانیه به بعد در بداهه نوازی چهارگاه، شهناز با مضرابهای چپ و راست خود سفری را آغاز مینماید، گویی بال گشوده و در آسمان جهانی رویایی پرواز میکند؛ سفری به دنیایی سرشار از زیباییهای توصیف ناشدنی که چشم میبیند اما کلمه تاب وصفش را ندارد.قطعه آخر
با رفتن جلیل شهناز در ۲۷ خرداد ۱۳۹۲، حضور جسمانی او پایان یافت، اما تأثیری که بر موسیقی ایران گذاشت همچنان زنده است. میراث او تنها در آثارش خلاصه نمیشود؛ نگاه او به موسیقی، شیوهی زندگی و حس عمیقی که به موسیقی سنتی بخشید، چراغ راهی برای نسلهای بعد است. جلیل نشان داد که موسیقی بیش از کلمات، زبانی است برای بیان عشق، شور و زندگی. امروز نام او یادآور هنرمندی است که تار را به وسیلهای برای جاودانگی تبدیل کرد و آثاری بر جای گذاشت که همچنان الهام بخش نسلها است.
http://taninemandegar.com




